01333692220-09111493370

تیم ما

IMG_4757

«که عشق آسان نمود اول        ولی افتاد مشکل ها»

زمستان ۹۴ ایده باغ کودک و طبیعت تی تی برای من  یک تلنگر بود برای نجات دخترم از سیستم نا کارآمد مهد کودک.سردرگم بین اجرای یک طرح تلفیقی شامل یک سری بازی و آزمایشهای مونته سوری و بودن در دل طبیعت در رفت و آمد بودم که شنیدم  «مدرسه طبیعت» در ایران شکل گرفته. تنها شنیدن همین مساله کافی بود که هرچه داشتم کنار بگذارم و در دومین دوره تسهیلگر کودک و طبیعت شرکت کنم.

 

ماحصل این اتفاق تشکیل هسته ابتدایی باغ کودک و طبیعت تی تیشد.مدرسه کم کم شروع کرد به فعالیت.کودکان آمدند و رفتند.زمستان سخت و پر برف را گذراندیم.مجموعه ماهها تعطیل شد و یک یا دو روز فعال بود. تسهیلگرانی آمدند و رفتند.یا شرایط  کار کردن برایشان مساعد نبود یا انگیزه بودن خیلی محکم و قوی نبود یا  مشکلات پیش رو حق انتخاب دیگری برایشان نگذاشته بود.

 

عده ای آمدند, کمک کردند؛ دستی گرفتند تا شاخه ترد و ضعیف تی تی در خاک ریشه بدواند. به حایل  و تکیه گاه نیازی نباشد و این درخت آرام و بی صدا به سمت آفتاب کشیده شود .

 

بارها تیم تسهیلگران از هم گسیخته شد.اختلافها و دلخوریها پیش امد تا رسید به فصل جدید و سال جدید و تجربیات متفاوت.مجموعه کم کم رونق گرفت.خانواده ها به ما اعتماد کردند.کودکان ثابت پیدا کردیم.جلسات هفتگی و تیمی تسهیلگران بدون توقف انجام شد.تسهیلگران جدید آمدند, علاقمند شدند.دوره دیدند, در جلسات فعال شدند.نقد کردند .به چالش کشیدند.ساعتها بحث کردیم در نحوه اجرای کار.در تحلیل رفتار کودکان.در مواجه شدن با خانواده ها و …

دور همی ها شکل گرفت و خانواده ها کم کم به تیم ما اعتماد پیدا کردند.اولین اردوی خارج از استان انجام شد.دومین اردو .طبیعت گردی ها.بازدیدها .و… تجربه پشت تجربه به سختی و همراه با آزمون و خطا بدست آمد.

ماحصل یکسال و نیم اخیر, چالشهای پیش آمده,آمدن و رفتنها, افتادن و بلند شدنهای پی در پی همه و همه “قویترمان” کرد.نا امید نشدیم.ادامه دادیم و امروز در این جمع صمیمی گوشه ای از یک کار تیمی خالصانه را دیدیم.

 

وقتی در بستر بیماری شنیدم تسهیلگرانم همه  جمع شده بودند تا بصورت آنلاین برنامه ریزی مراسم چهارشنبه سوری را با من هماهنگ کنند هنوز باور نداشتم بدون من می توانند.یکساعت تمام با تک تکشان حرف زدم ,ایده هایشان را برایم گفتند. برای اجرای برنامه در بخشهای مختلف مسوول انتخاب کردند.تیمشان کامل  شده بود و اصرار داشتند که این برنامه را در این فرصت کم برای شادی من انجام دهند.بخش موسیقی ساعتها تمرین فشرده کرد.بخش تدارکات مسوول هماهنگی با اولیا شد و  بازارچه مسوول جداگانه داشت. عکاسها هماهنگ بودند.تسهیلگران در وقت کم برای شعر خوانی تمرین کردند  و من تنها نظاره گر تلاش بی وقفه تسهیلگرانم بودم. تردید از اینکه بدون حضور پررنگ من این برنامه چطور انجام میشود؟

 

مراسم تمام شد.بچه ها طبق روال همیشه آمدند و یک دل سیر بازی کردند.یک نمایش کوتاه دیدند که تسهیلگرانم اجرایش کردند.یک همخوانی شعر شنیدند که تسهیلگرانم اجرایش کردند.چند ملودی گوش نواز را از نزدیک شنیدند که بخشی از تسهیلگرانم با تمام دلشان اجرایش کردند .خانواده ها وارد فضای ما شدند.کمک کردند.آتش افروختند.پذیرایی کردند. سیب زمینی ها را در دل آتش نهادند و دیدم تسهیلگران و خانواده ها یکی بودند در این فضا.چند ساعت شادی و صمیمیت در فضا موج می زد و هر که رفت شاد بود و رضایت داشت از تجربه بودن کنار ما.

 

امروز به معنای واقعی کلمه تیم بودنمان را احساس کردم و اشک شادی بود که ریخته میشد از بودن چنین نازنینانی کنارم.تی تی امروز یک تیم همدل دارد.تی تی امروز یک خانواده بود.بودنتان را کنارم ارج می نهم و قدردان تمام تلاشهایتان هستم.

پریشا همامی

 

 

 

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *